زمینه سازی تا ظهور

بایست و تکان نخور

بایست و تکان نخور

بایست و تکان نخور ضوء بن علی عجلی میگوید: مردی ایرانی را دیدم که میگفت به سامرا رفتم وقتی مقابل منزل امام حسن عسکری رسیدم بدون این که اجازه ورود بگیرم، امام مرا از داخل خانه فرا خواند. داخل شدم و سلام ،نمودم حضرت فرمود: ای ابو فلان حالت چطور است؟ بنشین! آنگاه از تمام […]

بایست و تکان نخور ادامۀ مطلب »

من بقية الله در زمین هستم

من بقية الله در زمین هستم

من بقية الله در زمین هستم احمد بن اسحاق قمی میگوید: به حضور امام حسن عسکری رسیدم میخواستم از ایشان سؤال که جانشین آن امام همام کیست؟ بدون این که سؤال خود را بپرسم، حضرت خود فرمود: ای احمد بن اسحاق خداوند از زمان خلقت آدم تاکنون زمین را از حجت خویش خالی نگذاشته و

من بقية الله در زمین هستم ادامۀ مطلب »

دوست واقعی ما

دوست واقعی ما

دوست واقعی ما «ابو طيب» احمد بن محمد بن بطه میگوید: هرگاه به زیارت مرقد امام حسن عسکری که در سامرا در منزل مسکونی خود حضرت میباشد میرفتم از پشت پنجره زیارت نامه می خواندم و داخل خانه نمیشدم معتقد بودم تا خودشان اجازه نفرموده اند نباید وارد خانه شوم. یک روز عاشورا درست هنگام

دوست واقعی ما ادامۀ مطلب »

به امید دیدار یار

به امید دیدار یار

به امید دیدار یار يعقوب بن يوسیف غشانی میگوید: سال ۲۸۱ هجری قمری در مصر ،بودم مردی خراسانی که زبان عربی را خوب بلد نبود نامه ای از امام همراه با سی دینار برایم آورد که در آن  نامه امام زمان امر فرموده بود که آن سال به حج مشرف شوم. من نيز که سالها

به امید دیدار یار ادامۀ مطلب »

ای آقای اهل بیت

ای آقای اهل بیت

ای آقای اهل بیت اسماعیل بن علی میگوید: هنگامی که امام حسن عسکری در بستر شهادت بود، به عیادت آن بزرگوار مشرف شدم در محضر آن حضرت بودم که به خادم خود «عقید» فرمود:ای عقید کمی برایم جوشانده مصطکی تهیه کن! او نیز مشغول تهیه جوشانده شد در این حال نرجس خاتون همسر امام حسن

ای آقای اهل بیت ادامۀ مطلب »

در آرزوی ملاقات

در آرزوی ملاقات

در آرزوی ملاقات زُهَری می گوید: سالها آرزوی ملاقات صاحب الامر  را داشتم و در این راه زحمت فراوان کشیدم و پول زیادی خرج کردم. اما موفق نشدم تا اینکه به محضر محمد بن عثمان نائب دوم امام زمان رفتم و مشغول خدمت شدم. روزی از ایشان پرسیدم که آیا میتوانم امام را ملاقات کنم؟

در آرزوی ملاقات ادامۀ مطلب »

وضع زندگی ات چه طور است

وضع زندگی ات چه طور است

وضع زندگی ات چه طور است ابوذر، أحمد بن محمد که زیدی مذهب بود میگوید: پدرم ابو سوره محمد بن حسن بن عبدالله تمیمی می گفت: روزی در قصر متوکل عباسی که از آثار باستانی بوده و در سامراء قرار داشت و معروف به «حیر» ،بود جوان زیبایی را دیدم که مشغول نماز است. منتظر

وضع زندگی ات چه طور است ادامۀ مطلب »

چیزی بر مردم پوشیده نمی مان

چیزی بر مردم پوشیده نمی مان

چیزی بر مردم پوشیده نمی مان یکی از مأمورین حکومتی که در اطراف بغداد خدمت میکرد، می گوید: غلام جعفر کذاب را که «سیما» نام داشت و از معتمدین خلیفه بود. در سامرا دیدم که در خانه امام حسن عسکری را می شکست. ناگاه جوانی از خانه خارج شد که تبرزینی در دست داشت و

چیزی بر مردم پوشیده نمی مان ادامۀ مطلب »

در جستجوی محبوب

در جستجوی محبوب

در جستجوی محبوب علی بن ابراهیم مهزیار (مازیار) اهوازی میگوید: بیست مرتبه به حج مشرف شدم و در همه آنها در ستجوی محبوبم امام زمان بودم اما به مقصود نرسیدم. نا امید شدم و تصمیم گرفتم سال دیگر به حج مشرف نشوم. همان شب که این تصمیم را ،گرفتم در بسترم خوابیده بودم که ناگاه

در جستجوی محبوب ادامۀ مطلب »

آقا را عصر روز عرفه دیدم

آقا را عصر روز عرفه دیدم

آقا را عصر روز عرفه دیدم ابو نعيم محمد بن احمد انصاری میگوید: سال ۲۹۲ هجری قمری برای انجام اعمال حج، به مکه مکرمه مشرف شدم. روز ششم ذی الحجه همراه گروهی که حدوداً سی نفر بودند، بین رکن یمانی و در پشت کعبه که مستجار» نام داشت، نشسته بودم. همه آنها را می شناختم

آقا را عصر روز عرفه دیدم ادامۀ مطلب »

به بالا بروید