کیسه ای که در دجله انداختند
ابو علی بغدادی میگوید:
سالی که ده قطعه شمش نزد حسین بن روح برده بودم گروهی از اهالی قم مرا به زنی که به دنبال وکیل حضرت میگشت معرفی نمودند.
روزی آن زن به حضور حسین بن روح رسید، من هم آنجا بودم.
او به شیخ گفت: ای شیخ بگو ببینم چه چیزی همراه من است؟
ایشان پاسخ دادند آنچه را که به همراه خود آورده ای، به دجله بینداز! آنگاه بیا تا به تو بگویم که چه بوده است.
آن زن همانطور که حسین بن روح ،گفت، آن را با خود برد و به دجله انداخت و بازگشت.
حسین بن روح به کنیز خود گفت آن کیسه را بیاور.
وقتی کنیز آن را به حضور حسین بن روح آورد، شیخ رو به آن زن نموده و گفت: این همان کیسه ای است که به همراه داشتی و آن را به دجله انداختی میخواهی بگویم که در آن چیست؟ یا خود میگویی؟
زن گفت شما بفرمایید شیخ گفت: دو دستبند طلا دو حلقه ،بزرگ یک حلقه کوچک جواهرنشان و دو انگشتر که یکی فیروزه و دیگری عقیق است.
آنگاه کیسه را باز کرد و به من نشان داد وقتی چشم آن زن به آنها افتاد :گفت این همان کیسه ای است که من با خود داشتم و به دجله انداختم.
من و آن زن با مشاهده این دلیل روشن هوش از سرمان پرید.