سرمه متبرک

سرمه متبرک

سرمه متبرک

محمد بن عيسى بن احمد زرجی میگوید:

در مسجد زبیده شهر سامرا با جوانی ملاقات کردم، او میگفت: من از فرزندان موسی بن عیسی عباسی ،هستم.

فردای آن روز مرا به خانه خود برد و کنیز خود را که غزال نام داشت و زنی مسن بود، صدا زد و به او گفت: جریان آن میل سرمه و آن طفل را بگو.

غزال :گفت کودکی داشتیم که مریض شد.

خانم به من گفت: به خانه حسن بن على عسكرى برو و به عمّه،او حکیمه خاتون بگو چیزی به عنوان تبرک عنایت بفرماید تا خداوند به وسیله آن کودک ما را شفا دهد.

همان گونه که خانمم گفته بود نزد حکیمه خاتون رفتم و پیغام او را رساندم.

حکیمه خاتون به یکی از اهل خانه :فرمود آن میل سرمه ای را که به چشم نورسیده فرزند امام حسن عسکری ، حضرت صاحب کشیدیم، بیاورید.

وقتی آن را برای حکیمه خاتون آوردند به من عنایت فرمودند.

من نیز آن را برای خانمم آوردم او با آن چشم طفل خویش را سرمه کشید و کودک شفا یافت.

ما مدتها از آن برای شفا استفاده میکردیم تا این که روزی یک مرتبه ناپدید شد.

اسکرول به بالا