روز های ظهور

روز های ظهور

روز های ظهور

شخصی به نام «اودی» میگوید:

قبل از سال ۳۰۰ هجری قمری به مکه مشرف شده بودم روزی در بيت الحرام مشغول طواف بودم شوط هفتم را آغاز کرده بودم که چشمم به عده ای از حاجیان افتاد که سمت راست ،کعبه گرد جوانی زیبا و خوش بوی و با مهابت حلقه زده بودند.

وقتی نزدیک تر رفتم توانستم سخنان او را بشنوم چه زیبا سخن می گفت و چه زیبا نشسته بود خواستم پیشتر بروم تا با او سخنی بگویم اما سیل جمعیت مرا کنار میزد.

به یکی از اطرافیانش گفتم: ایشان کیست؟

گفت: فرزند رسول خدا که هر سال برای گفت و گو با خواص شیعیان خود ظاهر می شوند.

من به هر زحمتی که بود خود را به ایشان رساندم. عرض کردم آقا جان! مرا هدایت کنید!

آن حضرت مشتی سنگ ریزه به من داد.

وقتی برگشتم یکی از کسانی که آنجا نشسته گفت: فرزند رسول خدا چه چیزی به تو عنایت فرمود؟

گفتم مشتی سنگ ریزه اما وقتی که دستم را گشودم دیدم همه آنها شمش طلا هستند.

دوباره با عجله بازگشتم وقتی مرا دیدند فرمود آیا حجت برایت تمام شد؟ حقیقت را دیدی؟ نابینائیت برطرف شد؟ و مرا شناختی؟

عرض کردم قسم به خدا که شما را نشناخته ام !

فرمود: من مهدی هستم. من قائم زمان میباشم که زمین را پس از آن که از ظلم و جور انباشته شد پُر از عدل و داد میکنم.زمین هیچگاه از حجت خالی نمی ماند و مردم بیش از آنچه که بنی اسرائیل در تیه «بیابان» ماندند حدود چهل سال در فترت غیبت باقی نخواهند ماند.

روزهای ظهورم آشکار شده است. این [خبر] امانتی در گردن تو .است آن را به برادران اهل حق خود بازگو کن!

اسکرول به بالا